| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
سه هسته ی اصلی راه اندازی کسب و کار برای شما :
1- داشتن ایده متمایز ی که شما را به هدف مورد نظر برساند، ایده که مبتنی بر نیاز مصرف کنندگان خدمات و محصولات ارائه شده باشد و محصول یا خدمت نهایی آن ایده مرتفع کننده نیاز شناسایی شده باشد.
2- یک تیم کارآمد و همراهی که بتواند شما را در مسیر درست پشتیبانی کند. تیمی که تضاد ها و اختلافات سلیقگی اش باعث رشد و نمو کسب و کارتان باشد.
3- تلاش ،تلاش ، تلاش
این مثلث جادویی هسته اصلی کسب و کار شما خواهد بود ............
هر کدام را نداشته باشید، نتیجه گیری از کسب و کارتان بسیار بعید به نظر میرسد، یا اصولتان را کامل کنید، یا از ادامه دست بکشید چون شکست می خورید...
موفقیت دو قانون دارد
1 هیچ وقت تسلیم نشو
2 قانون دوم ، همیشه قانون اول را بخاطر داشته باش...
فراموش نکن موفقیت حق توست و حق گرفتنی...!
هر اندیشه ارتعاشی دارد، هر اندیشه علایمی منتشر می کند و هر اندیشه علایمی مشابه خود را جذب می کند. این فرایند را قانون جاذبه می نامیم. قانون جاذبه می گوید: هر چیزی جذب شبیه به خود می شود و بنابراین قانون نیرومند، افکاری که با یکدیگر جفت و جور هستند در یک خط قرار می گیرند.
هنگامی که پیچ رادیو را می چرخانید تا با امواجی که از برج فرستنده ارسال می شود هماهنگ شود از این قانون استفاده می کنید. اگر رادیوی شما روی موج 98/6 متر تنظیم شده نباید توقع شنیدن موسیقی را که از موج 101 متر پخش می شود داشته باشید.
می دانید فرکانسهای رادیویی باید با یکدیگر هماهنگ باشند و قانون جاذبه نیز چنین می گوید. بنابراین گر چه طبیعت شما چنین اقتضا می کند که آرزوهایی در دل بپرورانید می باید ارتعاشات شما با ماهیت آن ارتعاشات هماهنگ و در توازن باشد تا آرزوهایتان برآورده شود.
موفقیت با یک رویا شروع میشود.
ایمان را به آن اضافه کنید، تبدیل به یک باور میشود.
عمل را به آن اضافه کنید، تبدیل به قسمتی از زندگی میشود.
پشتکار را به آن اضافه کنید، به صورت هدفی قابل دید میشود
و در آخر صبر و زمان را به آن اضافه کنید، به صورت رویایی که به واقعیت تبدیل شده تمام میشود.
سیل شهر کوچکی را تهدید می کرد،همه ی مردم برای حفظ جانشان شهر را ترک می کردند به جز یک نفر،آن مرد می گفت:((من یقین دارم خدا مرا حفظ خواهد کرد))هنگامی که سطح آب بالاتر آمد یک ماشین برای نجات او آمد.اما او از رفتن سرپیچی کردوگفت:((من یقین دارم خدا مرا حفظ خواهد کرد))زمانی که سطح آّب بیشتر بالا آمد او به طبقه ی دوم فروشگاه رفت.در آن هنگام قایقی برای نجات او آمد،اودوباره نرفت و گفت:((من یقین دارم خدا مرا حفظ خواهد کرد.))آب بالاتر آمد و مرد به پشت بام رفت.هلیکوپتری برای نجات او آمد و مرد باز هم از رفتن طفره رفت و گفت:((من یقین دارم خدا مرا حفظ خواهد کرد))خوب،درنهایت اودرآب افتاد.درحالی که در حال غرق شدن بود با عصبانیت پرسید:((ای خدا من ایمان کامل به تو داشتم.چرا به دعاهای من توجه نکردی و گذاشتی تا غرق شوم؟))خدا پاسخ داد:((پس فکر کردی که چه کسی ماشین،قایق و هلیکوپتر را فرستاد؟))
تنها راه غلبه بر تفکرات خرافی،قبول مسئولیت و اعتقاد داشتن به قانون علت و معلول است و نه باور داشتن به شانس.برای این امر به جای منتظر ماندن،حسرت خوردن و آرزوی اتفاقات را داشتن باید عمل کرد،آماده شد و برنامه ریزی نمود.
عزت نفس ضعیف از نبود خود احترامی و خود ارزشی ناشی شده و موجب ضایع کردن خود ودیگران می شود.دراین قبیل افراد تصمیم ها اغلب برای رضایت خاطر فرد گرفته می شوند تااین که یک چیز باارزش را ایجاد کنند.افراد با عزت نفس پایین مدام در جست و جوی هویت خود هستند.آن ها سعی می کنند که خود را بیابند.خود هر فرد نبایستی پیدا شود،بلکه بایستی خلق گردد.
بیهودگی و تنبلی پیامدهای عزت نفس ضعیف هستند و موجب شکست می شوند.بیهودگی هم چون زنگار است که براق ترین فلزات را تباه می کند.
آیا تابه حال تعجب نکرده اید که چرا بعضی افراد هیچ وقت به اهداف خود نمی رسند؟چرا آن ها همیشه با ناکامی و شکست مواجه می شوند؟چرا تعدادی از مردم مدام موفق می شوند،درحالی که عده ای دیگر مرتبا شکست می خورند؟هرکسی که کار ارزشمندی را به انجام رسانده باشد اعم از این که آن یک فعالیت ورزشی،تحصیلی یا شغلی باشد،حتما در کارش نظم داشته است.
افراد بدون انضباط تلاش می کنند تاهرکاری را انجام دهند،ولی هیچ چیزی نصیب آن ها نمی شود.بعضی از متفکران به اصطلاح لیبرال،فقدان انضباط را به عنوان آزادی تفسیر می کنند.هنگامی که من دریک هواپیما می نشینم دوست دارم خلبانی داشته باشم که منضبط باشد وچیزی را انجام دهد که به عهده اش سپرده شده است نه به چیزی که احساس می کند خوب است عمل کند.من نمی خواهم او به این فلسفه اعتقاد داشته باشد که((من آزاد هستم.من دوست ندارم کسی از آن بالا به من بگوید که چه کاری بکنم))
نداشتن ثبات،نشان از انضباط ضعیف دارد.انضباط موجب خود کنترلی،از خود گذشتگی و پرهیز از سردرگمی و وسوسه انگیزی می شود.انضباط به مفهوم حفظ تمرکز است.بخار تاوقتی که محصور نشود موتور را به حرکت وانمی دارد.آبشارهای نیاگارا تا زمانی که مهار نشود برق تولید نمی کنند.
همه ی ما داستان لاک پشت و خرگوش را شنیده ایم.خرگوشی به سرعتش می بالید و لاک پشتی را به یک مسابقه ی دو دعوت کرد.لاک پشت این مسابقه را قبول کرد.آن ها روباهی را به عنوان داور مسابقه برگزیدند که نقطه ی شروع و نقطه ی پایان را مشخص می کرد.مسابقه شروع شدو لاک پشت با سرعت یک نواختی به راه افتاد.خرگوش به سرعت می دوید،لاک پشت را پشت سر گذاشت و از آنجا که مطمئن بود برنده می شود تصمیم گرفت چرتی بزند.هنگامی که از خواب بیدار شد به یاد مسابقه افتاد و شروع به دویدن کرد.ولی او دید که لاک پشت قبلا به خط پایان رسیده و برنده شده است.
ثبات موجب نظم می شود و از فعالیت نامنظم مهم تر است.
انضباط و پشیمانی هر دو سخت هستند.بیشتر مردم از بین این دو یکی را انتخاب می کنند.حدس بزنید که کدام یک دردآورتر است؟
عموما کودکانی که در آزادی بی حد و حصر و فقدان انضباط پرورش می یابند به گونه ای بار می آیند که برای خودشان،والدین و جامعه ارزش قایل نمی شوند وبه سختی مسئولیت می پذیرند.
آلبرت انیشتین گفته است:((من فکر می کنم که تقریبا از 25 درصد توانایی های هوشی خود رادر طول زندگی استفاده کرده ام.))
طبق نظر ویلیام جیمز انسان ها فقط 10 تا 12 درصد از استعداد های خود را به کار می گیرند.
تاسف بارترین بخش زندگی بیشتر مردم این است که آن ها ساکت و خاموش از دنیا می روند.آن ها زندگی نکرده اند بلکه فقط زنده بوده اند.آن ها بیشتر از آن که فرسوده شوند،زنگ زده اند.من ترجیح می دهم که در زندگی فرسوده شوم تا این که زنگ بزنم.تاسف بارترین کلمات در زندگی این ها هستند((من باید...داشته باشم))
زنگ زدن را نباید با صبر اشتباه گرفت.زنگ زدگی نشانگر استفاده نشدن و فعال نبودن است،ولی صبر یک تصمیم دقیق است.فرد در صبر فعال است و آن دربرگیرنده ی عزم راسخ و استقامت است.
شخصی ازیک زندانی پیر پرسید:((درزندگی خسته کننده ترین چیز کدام است؟))زندانی پیر با ناراحتی پاسخ داد:((نداشتن چیزی برای انجام دادن))
افرادی که از تاریخ درس عبرت نگیرند به عاقبت بدی دچار خواهند شد.شکست می تواند به عنوان یک معلم باشد اگر نگرش صحیحی داشته باشیم،شکست نه پایان راه،بلکه یک پیچ است.شکست می تواند موجب درنگ وتاخیر شود ولی موجب از کارافتادن نمی شود.تجربه نامی است که ما بر اشتباهاتمان نهاده ایم.
بعضی از مردم زندگی می کنند و درس می گیرند،بعضی دیگر فقط زندگی می کنند.افراد خردمند از اشتباهات خود درس می گیرند افراد عاقل تر،از اشتباهات دیگران نیز درس می گیرند.زندگی ما آن قدر طولانی نیست که ما فقط از اشتباه های خود درس عبرت بگیریم.
هیچ وقت برام مهم نبوده که....
چه چیزی یک شخص را موفق می سازد؟ما چگونه موفقیت را می شناسیم؟
برای عده ای از مردم موفقیت به معنای دستیابی به ثروت است.برای دیگران می تواند شهرت،سلامتی،خانواده ی خوب،خوش بختی،کامیابی ویا آرامش خیال باشد.واقعیت این است که موفقیت یک پدیده ی ذهنی است وبرای افراد مختلف می تواند معانی متفاوتی داشته باشد.
موفقیت به واقعیت درآوردن تدریجی یک هدف ارزشمند است.(ارل نیگتینگل)
اجازه دهید با دقت بیشتر به این تعریف نگاه کنیم.
((تدریجی))به این معنا است که موفقیت مثل یک سفر است نه مقصد،اما هیچ وقت به آن نمی رسیم.پس از این که به اهداف مان رسیدیم به هدف بعدی،بعدی و بعدی می رویم.
((به واقعیت درآوردن))به این معنی است که آن یک تجربه است.نیروهای بیرونی نمی توانند به ما احساس برنده بودن را بدهند.ماموفقیت را در درون مان حس می کنیم و درواقع آن درونی است نه بیرونی.
((ارزشمند))بودن اشاره به نظام ارزشی ما دارد.ما چه راهی را در پیش می گیریم؟مثبت یا منفی؟ارزشمندی کیفیت سفر را تعیین می کند.یعنی این که چه چیزی مقصود و مطلوب ما است.موفقیت بدون رضایت خاطر ممکن نیست.
چرا((هدف ها))مهم هستند؟به خاطر آن که آن ها به ما جهت می دهند.
موفقیت این نیست که به وسیله ی دیگران پذیرفته شده باشیم،زیرا برخی از افراد هستند که ما نمی خواهیم مورد تایید آن ها قرار بگیریم و ترجیح می دهیم که شخصیت های احمق ما را انتقاد کنند تااین که از ما قدردانی نمایند.
من موفقیت را به عنوان تجلی خوش اقبالی تعریف می کنم که حاصل زندگی آرزوها،نومیدی ها و زحماتی است که به دنبال هم می آیند.
موفقیت و شکست دوشادوش هم حرکت می کنند.موفقیت خواهان آن چیزی است که شما می خواهید و خوش بختی خواهان آن چیزی است که شما کسب می کنید!
بقای صرف،موفقیت نیست بلکه موفقیت چیزی فراتر از آن است!